شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

طلا

جمعه, ۱۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۵۰ ق.ظ
نوشته شده در موضوعات دل‌نوشته,

یه ناظمی داشتیم سال دوم دبستان. میگفت همه میگن وقت طلاست اما من میگم از طلا هم بالاتره خیلی ارزشش زیاده.اما حالا بعد از این همه سال که گذشته به جایی رسیدم که زمان هیچ ارزشی نداره. هیچ. نه 78 روز ارزشی داره نه 101 روز نه ... . انگار که مفهوم زمان واسه‌مون عوض شده. انگار که اتفاقات گذشته همین چند لحظه پیش بوده اما خیلی دور به نظر میرسه. به قول سجاد دیگه چیزی به اسم تایم‌استمپ نداریم.

یه اتفاق عجیبی بوده. یه تغییری که همه چی رو بهم ریخته. مثل تولد مسیح مثل هجرت پیامبر که همه تاریخ رو بهم میریزه و از اول شروع میکنه همه چی رو. به قول بهاره یه مبدا واسمون درست کرده. حالا درسته که آدم‌های دیگه مجبورمون میکنن با تاریخ اونا زندگی کنیم مجبورمون میکنن بگیم امروز 5 دسامبره یا 14 آذر، اما تاریخی که ما داریم باهاش زندگی میکنیم تاریخیه که این اتفاق‌ها واسمون درست کرده. مثل علیرضا روشن که میگه «ساعت چهار و سی‌وهشت دقیقه است/به وقتٍ سی‌وسومین سالٍ بی‌تو بودن»
امروز 78ام تنهاییه ....

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">