شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

یار ذخیره، آدم دوم، رفیق مواقع نیاز، اولویت پایین. همه این کلمات، کلمات بدی هستن. کلماتی که کسی نمیخوادشون. کلماتی که درد دارن، از درون آدم رو خورد میکنن درحالیکه مجبورت میکنن در ظاهر خوب باشی. و کلماتی که بقیه نمی‌فهمن. درد بزرگی عه که آدم اولِ زندگیِ ادم‌های اولِ زندگی‌ت نباشی. غم داره که وقتی کسی کارای دیگه‌ش تموم شد بیاد سراغ‌ت ولی تو همیشه واسش وقت داشته باشی. اذیت‌کننده‌س که تو همیشه وقت‌ت رو خالی کنی براش ولی اون واسش مهم نباشه که با یه برنامه دیگه جایگزین‌ت کنه. ناراحت‌کننده‌س وقتی همه دور و برش رو خالی کردن بیاد سراغ‌ت. سخته تمام فصل رو نیمکت بشینی و بعضی وقتا دقیقه ۹۰ واسه وقت تلف کردن بیارن‌ت تو. تاب نمیاری ذخیره بودن رو، پشت بقیه بودن رو، آدم دوم بودن رو. تاب نمیاری دلِ پر غم‌ت رو، بغض گلوت رو. یه دفعه به خودت میای می‌بینی همه شهر را خبر شد غم دل که می‌نگفتم.

موقعی که یه موج داره راه میفته یه عده‌ای هستن که توی موج‌ان. معمولا این آدما نمیدونن دارن کجا میرن فقط با موج همراه‌ن. هرجا موج بره اونا رو هم با خودش می‌بره. این آدم‌ها چونکه از بالا خودشون رو نمی‌بینن چونکه از بیرون موج نمی‌بینن دارن به کجا میرن، فکر میکنن کارشون درسته و سعی میکنن همه رو با خودشون بکشن تو موج. حتی گاهی با خودشون رو راست نیستن و خودشون رو واسه درستی راهشون گول می‌زنن. تو این بین یه سری آدم‌ها که باهوش‌ترن سوار موج میشن و یا موج رو هدایت میکنن به مقصدی که خودشون میخوان یا از موج استفاده میکنن به اهداف خودشون برسن. یه سری دیگه از آدم‌ها هم هستن که زیر موج غرق میشن. این آدم‌ها میخوان که جلوی راه غلط موج رو بگیرن اما نمی‌فهمن که اگه در اقلیت باشن هیچ ثمره‌ای از کارشون جز غرق‌شدن حاصل نمیشه. مخالف‌های باهوش‌تر وایمیسن یه کناری، تنها میشن، خودخوری میکنن و حرص می‌خورن و درد میکشن اما دم نمی‌زنن. فقط منتظر میمونن ببینن کی این موج تموم میشه.

پ.ن. برگرفته از کیمیا