شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

امشب یه چی خیلی خوب گفت
اینکه حمد خدا نباید فقط به خاطر نعمت‌هایی که میده باشه
باید به خاطر نعمت‌هایی که میگیره هم باشه
چون هرچه از دوست رسد نیکوست هر چی از سمت اون بیاد خوبه
اونه که میدونه بیشتر از ما میدونه خیلی میدونه
به خاطر همین آخر زیارت عاشورا بعد از اون همه ذکر مصائب و مصیبه ما اعظمها میگه لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم الحمدلله ...
که اگه اینجوری باشه و برا همه چی همه چی همه چی شکر خدا رو بگی میشی قلیلا عبادی الشکور

اینکه چرا کنکور کارشناسی استرس نداشتم و الان دارم رو امشب فهمیدم
4 سال پیش گفتم من کار خودم رو میکنم بقیه‎ش دست خودش
هرچند بعد از کنکور اینو یادم رفت و بعد از یه سال که از دانشگاه گذشت فهمیدم اینی که بهم داده چقدر خوبه خیلی بهتر از اونی که خودم میخواستم
ولی امسال ...

اگه الان تنهام تنهایی که فکر میکردم اگه یه نفر دیگه کنارم بود خیلی آروم‎تر بودم خیلی بهتر بود
اینکه میشه به این تنهایی اینجوری نگاه کرد که یه نفر رو ازم گرفته
اینکه میشه به این تنهایی اینجوری نگاه کرد که یه فرصتی بهم داده که به جای اینکه برم پیش خلق درد دل رو بگم برم پیش خودش
اینکه این تنهایی حمد داره حمد خدااینکه این تنهایی برام بهتره
اینا رو امشب فهمیدم

اینکه با این فهم امشب باید یه شروع جدید داشته باشم
یه شروع با یه نگاه نو یه فکر نو ...

محرم رو دوس دارم حال و هواش رو دوس دارم 
اینکه آدما بیشتر از اینکه براساس منطقشون کاری رو انجام بدن دارن براساس احساسشون این کارا رو انجام میدن رو دوس دارم
این عزاداری، نذری پخش کردن، خدمت مجلس عزاداری کردن و برپاکردن مجلس عزا، علم بلند کردن، سینه زدن زنجیر زدن قمه زدن
اینکه آدما با هر اعتقادی با هر تفکری یه احترام خاص، یه حس خاص نسبت به این ایام دارن رو دوس دارم
اینکه خیلیا نذری امام حسین رو با یه تقدسی می‌بینن رو دوس دارم
این ریش و این لباس سیاه رو دوس دارم
اینکه وقتی دلت گرفت یه جایی هست که بری رو دوس دارم، بری و ...  

 

این دوتا محرم اخیر جفتشون برام یه حس خاص داشتن
پارسال هوا سرد بود، چایی توی راه برگشت بود، آهنگ "می‌سازم، با این آتش دل خود، با کاهش جان" بود، اون حس خاص بود
امسال هوا سرد نیست، راه برگشت تنهایی نیست، آهنگ "دلا از حد خود مگذر برون کن باد را از سر" هست، این حس خاص هس 

 

حیف که هرچی که خوبه زود تموم میشه

در مورد این فیلم اولین چیزی که میتونم بگم اینه که کاش سینما دیده بودمش! اگه سینما دیده بودمش مثل دوتا فیلم دیگه چندبار میرفتم برای دیدنش! اینکه وسط کلی کار مهم نشستم اینو دیدم اصلا پشیمون نیستم نه تنها یه بار بلکه چند بار! تاحالا سه بار کامل و چندین بار سکانس‌هایی که دوسشون داشتم!

بین فیلم‌های ایرانی که دوسشون دارم رفت جز سه‌تای اول
نه به خاطر داستانش نه به خاطر سیاه سفید بودنش نه به خاطر بازی درخشان خانم افشار نه به خاطر ریزه‌کاری‌های فیلنامه پیمان معادی نه به خاطر موسیقی بی‌نظیرش از کارن همایونفر نه به خاطر اون سالار عقیلی وسطش که کلی بهش گوش دادم نه به خاطر فضای قشنگ فیلم نه به خاطر اینکه توی جشنواره فجر بهترین فیلم از نظر مخاطبان شد نه
به خاطر اینکه یه چیزی بهم یاد داد یه دیدگاهی رو بهم نشون داد اینکه دونستن بعضی چیزا حق دیگرانهاینکه یکی رو دوس داری اینکه از یکی ناراحتی اینکه یکی یه چی بهت یاد داده اینکه یکی با یه کارش زندگیت رو نابود کرده این که با یکی حالت خوبه این که دلت واسه یکی لرزیده

میدونم گفتن خیلی از این چیزا واسه هیچکس آسون نیست ولی این حق طرف مقابله که بدونه حقشه

بعضی وقتا هست که یه مسئله‌ای پیش میاد، درس میگیری و توی زندگیت استفاده میکنی
بعضی وقتا هست که یه تجربه‌ای بدست میاری و برخوردت با مسائل عوض میشه
بعضی وقتا هست که یه اتفاقی برات میفته که دیدگاهت رو به زندگی عوض میکنه
من این آخری رو خیلی دوس دارم! مثل یه تحول بزرگ میمونه از اون تحول‎ها که موقع سال تحویل دعا میکنماین اتفاقی که میفته رو باید یه جایی ثبت کرد یه جایی که بعدا برگردی و ببینی که چی بودی و چی شدی! چرا تغییر کردی! چرا داری یه جوری دیگه به زندگی نگاه میکنی! و خیلی چراهای دیگه!
این اتفاق مهم نیست چی باشه. میتونه یه دعوا یه کدورت یه قهر با یه آدمی باشه که برات مهمه! وقتی میخوای آشتی کنی و می‌بینی کجا اشتباه کردی! این که میفهمی اشتباهت به خاطر دید غلطی بوده که نسبت به زندگی داشتی! میتونه حرف زدن با یه دوست باشه یه چیزایی بهت بگه که دیدت رو به زندگی عوض کنه! میتونه دیدن یه فیلم باشه ...
باید یاد بگیرم قدر این تحول‌ها رو بدونم! قدر این روزایی که توش متحول میشم رو بدونم! شاید چند سال بعد اصلا موقعیتی نباشه برای تغییر! شاید اصلا آدمایی نباشن که کمک کنن برای تغییر! مثل چند سال قبل که روزمرگی نداشتم ولی امروز دارم مثل چند سال قبل که این همه سرم شلوغ نبود که زمانی برای خیلی از کارا نباشه! هر دوره‌ای که توش هستم یه خوبی‌هایی داره که باید قدرشون رو بدونم! اینجوری وقتی از این دوره رفتم یه دوره دیگه ناراحت نیستم چون به اندازه کافی بارمو بستم