آهنگ رو پلی کرد. رفت سراغ جعبه یادگاریها. جعبه موسیقی. نه فرشتهام نه شیطان. پیکسل. قاب موبایل. هر کدوم رو که برمیداشت بغضش سنگینتر میشد. پلهها رو قدم به قدم بالا رفت. رفت خودش رو با خاطرات غرق کنه. درب اتاق رو هم پشت سرش بست.
رفت آن سوار کولی ....
تقدیم به جانان سفر کرده
- ۹۵/۰۳/۲۵