شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

تکرار ... و این یعنی درسی رو که باید از این اتفاق می‌گرفتی رو نگرفتی
  • ۱ نظر
  • ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۴۵

-الله‌اکبر. بسم‌الله الرحمن الرحیم.
چشمان مصطفا، ارمیا را بر خطوط کتاب ترجیح دادند اما چشم‌هایش مثل همیشه .... . چه‌گونه به آن چشمان نیم‌باز مشکی مشکی می‌توانستی چشم بدوزی، زمانی که تو را نگاه نمی‌کنند و ......
گوش‌هایش صدای ارمیا را به صدای استادان ترجیح می‌داد. دستانش موقع دست دادن و لب‌هایش موقع بوسیدن با شرمی بی‌معنی ارمیا را ترجیح می‌دادند. نگاهش بی‌اختیار ارمیا را ...

وقتی دنیای تو با بقیه فرق داره خیلی سخته با بقیه زندگی کردن. حرف مشترکی نیست. دغدغه مشترکی نیست. ایده‌آل مشترکی نیست. ممکنه بتونی به بقیه عادت کنی ولی خودت آزار می‌بینی. هر روز تنهاتر میشی. آدم‌های مختلف ناامیدت می‌کنن. احساس می‌کنی غریبه‌ای هستی در میان آشنایان. خیلی‌ها عادت کردن به قیمت عوض کردن دغدغه‌ها و ایده‌آل‌ها. به قیمت گم شدن در روزمرگی. به قیمت از دست دادن خیلی چیزای با ارزش. به قیمتی که از نظر من خسران عظیمه.

کتاب، دوتا داستان رو نقل می‌کنه.  هر دو داستان رو با دیدگاهی متفاوت از آنچه تاکنون دیده‌ام، خوانده‌ام و شنیده‌ام، مطرح کرده. اولی رو پسندیدم و درباره دومی سکوت می‌کنم. با خوندن داستان اول به جواب این سوالم رسیدم که چرا اینقدر سخته این موضوع رو مطرح کرد. این موضوع رو باز کرد و با جزئیات گفت. چرا کمتر کسی تونسته در روایت این داستان موفق باشه.  چرا کتاب لشکر خوبان نمی‌تونه با اونایی که باید ارتباط برقرار کنه. کتاب دا نمی‌تونه کاری رو بکنه که باید. چرا این کتاب‌ها فقط به درد همونایی می‌خوره که این موضوع رو دیدن. و اینکه چرا آژانس شیشه‌ای حاتمی‌کیا و امثالهم اینقدر ارزش داره.

ترس برای آینده نبود. ایرانی‌ها هیچ‌وقت آینده‌نگر نبوده‌اند. وقتی پدر یک خانواده می‌میرد، اندوه بر همه مستولی می‌شود. فرق پدر با بقیه در بزرگ‌تر بودن است. این اندوه برای همه یک‌سان است. پسر چه عاشق پدر باشد چه نباشد، اندوه‌گین می‌شود. پسر حتا اگر کینه‌ی پدر را به دل داشته باشد، در مرگ پدر افسرده می‌شود. بزرگ‌تر چیزی مثل سایه است. بی‌سبب نیست که به مثل می‌گویند: «خدا سایه‌ی بزرگ‌تر را از سر کسی کم نکند.»

پل
مادر
فوتبال
دانشگاه شریف
فصل 16 و جنگل و تنهایی و فکر
خدایا شکرت! هر چه می‌دهی شکرت! هر چه می‌گیری شکرت!

ارمیا
رضا امیرخانی
رسم‌الخط این کتاب منطبق با دیدگاه مؤلف است.

پ.ن. هرکسی از بهر خود شد یار من

  • ۰ نظر
  • ۰۵ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۱۷

موقع سال تحویل بعضیا دعا می‌کنن بعضیا آرزو می‌کنن جنس جفتشون یکیه خیلی فرقی با هم ندارن

هرسال که می‌گذره به این بیشتر ایمان میارم که بهترین آرزو بهترین دعا همین «حول حالنا الی احسن الحال» عه حال خوب بهترین آرزوی ممکنه برای اینکه حال خوب داشته باشی باید انگیزه خوب داشته باشی باید هدف خوب داشته باشی باید عشق خوب داشته باشی وقتی همه اینا رو داشته باشی یعنی زندگیت روبه‌راهه یعنی آرامش داری یعنی می‌تونی فکر کنی یعنی می‌تونی تصمیم درست رو بگیری یعنی می‌تونی راه درست رو انتخاب کنی وقتی همه اینا رو داشته باشی یعنی روح‌ت با نشاط عه و این‌جاست که این شعر تو روند زندگیت مصداق پیدا می‌کنه «گرچه به ظاهر جسم خسته‌س ولی دل دریایی‌ست»

سرچشمه حال خوب معلومه اینقدر هم واضحه که نمی‌دونم با چه غفلتی تاحالا نشناختم‌شون نمی‌دونم با چه غفلتی سرچشمه حال خوب رو گم می‌کنم وقتی سرچشمه نور رو گم کنم زندگیم تاریک میشه یه دکلمه‌ای رو همون ساعت‌های تحویل سال شنیدم خیلی به دلم نشست «عیدی امسال ما با فاطمه است/ذکر حول حال ما یا فاطمه است/ فاطمه تحویل سالم می‌شود/ باعث خوبی حالم می‌شود»

یه شعری رو همون ساعت‌های اول سال شنیدم خیلی به دلم نشست «خدایا یکی توی گریه بهت رو زده/سپرده دوتامونو دست شما/خدایا مگه میشه امسال با بغض تحویل شه/یه کاری بکن خوب شه حال ما // نه چیزی به جز تو منو می‌گرفت/ نه بی فکر تو قلبم آزاد بود/ همه سال رو با درد تو سوختم/مگه میشه بی درد تو شاد بود»

یه برنامه‌ای همون ساعت‌های اول سال دیدم خیلی به دلم نشست یه گفتگو بود صحبت‌های فریبرزعرب‌نیا و فرزاد حسنی رو مپ کردم به فضای ذهنی خودم شاید خیلی پراکنده باشه ولی ارزشش رو داره « وظیفه ماست درباره کسی که دوس داریم یه چیزایی بدونیم // اگه بنا باشه ما حضورمون رو روی کره خاک خیلی اتفاقی و بدون دلیل خاصی بدانیم خیلی زندگی تلخ و محنت‌باری خواهد بود برعکس اگه آدم برای زندگی‌ش چرایی داشته باشه میتونه امیدوار باشه اگه مقام حق متعال به آدم لطف کنه حضورش یه خرده یه خرده زندگی رو بهتر کنه و این اوج آرزوی من برا خودم برا عزیزانمه // این چرایی درسته و یکی از مشکلات امروز ما گم کردن چرایی‌هامون واسه کارایی که انجام میدیم // خیلی چیزا رو آدم فراموش میکنه ولی در روح و ذهن طرف مقابل حک میشه // آیا متوجه هستی که هرچه که داری انجام میدی برای دیگران خاطره میشه هرچه هر لحظه // در طاعون البرت کامو از این صحبت میشه که در فراگیر شدن بی‌اخلاقی یا فساد یا هرچیز ناخوشایندی یواش یواش یادمون میره که چقدر گرفتار شدیم و بعد شرایطی پیش میاد که آدم‌های سالم به نظر مریض میاد و اونایی که طاعون دارن صاحب ارج و قرب و منزلت ظاهری میشن // تزویر در بعضی عرصه‌ها گناهی نابخشودنی‌تره بخصوص وقتی از مضامین مقدس صحبت میشه // عزت و ذلت دست خداست قصه یوسف همینه عزت و ذلت همه ما حتی بعد از میلیاردها سال تاخیر دست پروردگاره و باقی هیاهو برای هیچ عه // ما از خودمون برای دیگران تصویر ذهنی می‌سازیم و آنچه که نمود بیرونی داره از من مسئولیت میاره برا من // یه کفاش همه کفش‌هایی رو که درست میکنه پاش نمیکنه اینی که ما در تئوری در فکرمون این باشیم خیلی خوبه // حرفایی که میزنم و فکرایی رو که دارم رو آرزو دارم جامه عمل بپوشانم و اعتقاد دارم به چیزایی که میگم اینه که مهمه // آدمی محتاج توجه مردمه و به براش هرکاری میکنه و از اون طرف مردم متوقعن از آدمی که به میل اونا زندگی کنه // جایگزین این بر مبنای اعتقادات این مرز و بوم چه پیش اسلام و چه بعد اینه که آدمی قرار نیست به تایید مردم محتاج باشه قرار نیست به حرفاش یا توقعاتش وابسته باشه آدمی بناس سرنوشت مردم براش مهم باشه نه قضاوت مردم ما از جایی که قضاوت مردم برامون اصل قرار میگیره شروع میکنیم به تزویر شروع میکنیم به خودمون دروغ گفتن // زندکی برای اینه که ما آرزو کنیم و به آرزوهامون جامه عمل بپوشانیم تا دم مرگ باید أرزو داشته باشیم موقع آرزو کردن یادمون نره مقام من همون مقام توئه ما بین من و تو خیلی فاصله پیدا کردیم من و تو یک چیزه و ما یادمون میره برا همین منفعت من رو با منفعت تو یا دیگری یکی نمیدونیم اگه این دوتا منفعت رو منطبق بر هم بدانیم که هست و جفتش رو در جهت میل و خواست پروردگار و اون وقت چقدر کیف داره مدام آرزو کردن و آدمی هیچگاه سنش از آرزو کردن نمی‌گذره و هیچگاه آرزو جاش رو به آرمان نمیده» ‫

این سال تحویل بعد مدت‌ها فال حافظ گرفتم فال حافظ نیت درست می‌خواد نیت می‌خواد که از دل باشه این چند وقت می‌ترسیدم از نتیجه نیت دل نتیجه فال حافظ هرچی باشه شانس نیست ‫اینکه همیشه مناسب احوال میاد شانس نیست ‫همیشه اون چیزی میاد که درسته ‫شاید ما درست برداشت می‌کنیم ما مناسب احوال خودمون برداشت می‌کنیم ‫شاید ابیات اینجوری باشن که بشه ازشون چندحور برداشت کرد  ‫شنیدم که یه چیزایی از جنس انرژی‌ای که ما بهش میدیم هم توش تاثیر داره ‫از این دید بستگی داره به اینکه چقدر نیت راست و خالص کنی البته ‫پیش زمینه‌ش اعتقاد به تئوری انرژیاس فال حافظ امسال ما بدست استاد کاکاوند بود «خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد/که در دستت بجز ساغر نباشد // زمان خوشدلی دریاب و در یاب/که دایم در صدف گوهر نباشد // غنیمت دان و می خور در گلستان/که گل تا هفته دیگر نباشد // ایا پرلعل کرده جام زرین/ببخشا بر کسی کش زر نباشد // بیا ای شیخ و از خمخانه ما/شرابی خور که در کوثر نباشد // بشوی اوراق اگر همدرس مایی/که علم عشق در دفتر نباشد // ز من بنیوش و دل در شاهدی بند/که حسنش بسته زیور نباشد // شرابی بی خمارم بخش یا رب/که با وی هیچ درد سر نباشد // من از جان بنده سلطان اویسم/اگر چه یادش از چاکر نباشد // به تاج عالم آرایش که خورشید/چنین زیبنده افسر نباشد // کسی گیرد خطا بر نظم حافظ/که هیچش لطف در گوهر نباشد»

  • ۱ نظر
  • ۰۱ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۵۹