-اللهاکبر. بسمالله الرحمن الرحیم.
چشمان مصطفا، ارمیا را بر خطوط کتاب ترجیح دادند اما چشمهایش مثل همیشه .... . چهگونه به آن چشمان نیمباز مشکی مشکی میتوانستی چشم بدوزی، زمانی که تو را نگاه نمیکنند و ......
گوشهایش صدای ارمیا را به صدای استادان ترجیح میداد. دستانش موقع دست دادن و لبهایش موقع بوسیدن با شرمی بیمعنی ارمیا را ترجیح میدادند. نگاهش بیاختیار ارمیا را ...
وقتی دنیای تو با بقیه فرق داره خیلی سخته با بقیه زندگی کردن. حرف مشترکی نیست. دغدغه مشترکی نیست. ایدهآل مشترکی نیست. ممکنه بتونی به بقیه عادت کنی ولی خودت آزار میبینی. هر روز تنهاتر میشی. آدمهای مختلف ناامیدت میکنن. احساس میکنی غریبهای هستی در میان آشنایان. خیلیها عادت کردن به قیمت عوض کردن دغدغهها و ایدهآلها. به قیمت گم شدن در روزمرگی. به قیمت از دست دادن خیلی چیزای با ارزش. به قیمتی که از نظر من خسران عظیمه.
کتاب، دوتا داستان رو نقل میکنه. هر دو داستان رو با دیدگاهی متفاوت از آنچه تاکنون دیدهام، خواندهام و شنیدهام، مطرح کرده. اولی رو پسندیدم و درباره دومی سکوت میکنم. با خوندن داستان اول به جواب این سوالم رسیدم که چرا اینقدر سخته این موضوع رو مطرح کرد. این موضوع رو باز کرد و با جزئیات گفت. چرا کمتر کسی تونسته در روایت این داستان موفق باشه. چرا کتاب لشکر خوبان نمیتونه با اونایی که باید ارتباط برقرار کنه. کتاب دا نمیتونه کاری رو بکنه که باید. چرا این کتابها فقط به درد همونایی میخوره که این موضوع رو دیدن. و اینکه چرا آژانس شیشهای حاتمیکیا و امثالهم اینقدر ارزش داره.
ترس برای آینده نبود. ایرانیها هیچوقت آیندهنگر نبودهاند. وقتی پدر یک خانواده میمیرد، اندوه بر همه مستولی میشود. فرق پدر با بقیه در بزرگتر بودن است. این اندوه برای همه یکسان است. پسر چه عاشق پدر باشد چه نباشد، اندوهگین میشود. پسر حتا اگر کینهی پدر را به دل داشته باشد، در مرگ پدر افسرده میشود. بزرگتر چیزی مثل سایه است. بیسبب نیست که به مثل میگویند: «خدا سایهی بزرگتر را از سر کسی کم نکند.»
پل
مادر
فوتبال
دانشگاه شریف
فصل 16 و جنگل و تنهایی و فکر
خدایا شکرت! هر چه میدهی شکرت! هر چه میگیری شکرت!
ارمیا
رضا امیرخانی
رسمالخط این کتاب منطبق با دیدگاه مؤلف است.
پ.ن. هرکسی از بهر خود شد یار من
- ۹۳/۰۱/۰۵
- کتاب،