قلعه حیوانات
خود نویسنده واسه این یکی از ترجمههای این کتاب یه مقدمهای مینویسه. همونجوری که خودش تو این مقدمه میگه این کتاب یه داستان واسه روایت انقلاب روسیه. واسه شناساندن واقعیت یک انقلاب به مردمانی که از بیرون نظارهگر اون هستند. حال یا بطور کل انقلابها شبیه هم هستند یا اینکه انقلاب ایران شبیه انقلاب روسیه شده است.
بعد از خوندن کتاب داشتم به این فکر میکردم که کلاهقرمزی چقدر شبیه قلعه حیواناته. هردو دارای عناصری که هرکدوم نماد یه موجودیت بیرونی هستند. هردو بیانگر وضعی که میتونیم با چشم خودمون ببینیم با زبانی متفاوت. وضعی که شاید چون درون اون هستیم کمتر بهش دقت میکنیم وضعی که گاهی لازم داریم یکی بهمون گوشزد کنه که نگاه کن وضعیت چجوریه! و وقتی این گوشزد بهت میشه وقتی این کتاب رو میخونی وقتی اون سریال رو میبینی یه خنده تلخی میکنی و شاید به خودت بیای که یه کاری کنی برای رهایی خودت از این وضع.
1984
این کتاب از منظرهایی شبیه آهنگ 2000 داریوشه. اول اینکه اسم جفتشون، عدد سالی است چند دهه بعد از آفرینش اثر و دوم اینکه هر دو یه پیشبینی هنرمندانه از وضع آینده مردمان و جهان میکنن. یه پیشبینی که در نهایت تلخی یه سری واقعیات رو میگه. وقتی بعد از سالها، زمانی به این آثار میرسی که به عدد سالی که توی تقویم روزانهت مینویسی خیلی بیشتر از اونیه که اسم اثره، میبینی چقدر دنیای امروز شبیه دنیایی عه که اونا پیشبینیش رو میکردن.
موقع خوندن هردوتا کتاب یه سری یادداشت مینوشتم. هم تیکههای از کتاب بود هم تفکراتی که به ذهنم میرسید و مهمتر از همه موضوعاتی بود که گوشزد میشد و بیدارکننده بود. زمان نگارش اون یادداشتها فکر میکردم که اونا رو منتشر میکنم اما حالا پشیمون شدم از اینکار و بهمین اندک نوشتار بسنده کردم اما مرور اون یادداشتها رو هرچند وقت یکبار برای خودم تجویز میکنم. به هرحال بیداری باید مستمر باشد.
و در پایان اینکه خوندن بعضی کتابها هیچوقت دیر نیست ...
- ۹۳/۰۴/۲۶
- کتاب،