شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

خونه

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۴ ب.ظ
نوشته شده در موضوعات مغزنوشته,

یه جای امن و راحته یه تکیه‌گاه مهربون یه سرپناه مطمئن که می‌شناسیمش هممون اونجا لبای  بسته‌مون با  خنده پرثمر میشه تو سایه‌سار خلوتش خستگی‌ها به در میشه هیچ‌جای دنیا واسمون مثل خونه صمیمی نیست با هیچ کسی مثل خونه دوستی‌هامون قدیمی نیست

خانه صرفا این چهاردیواری‌ای نیست که شب‌ها میری توش میخوابی گاهی جایی که هیچ دیواری ندارد می‌شود خانه‌ات خانه با دیوارهایش تعریف نمی‌شود خانه با آدم‌هایش تعریف می‌شود آدم‌های خانه باید باهم رفیق باشند اینکه می‌گویم رفیق کم حرفی نیست رفاقت ساده نیست حرف بزرگی است که بگویی فلانی رفیق من است رفاقت!

خونه باید انرژی مثبت داشته باشه باید انرژی‌های منفی‌ت رو بگیره و تو رو سرحال کنه خونه باید یه آدمایی داشته باشه که حالت رو خوب کنن خونه باید جایی باشه که مثل کش تو رو از هرجایی که ول کردن برگردی اونجا ....

پ.ن.1. با اعصاب خورد که می‌نویسی بعدش همین میشه که پاک ‌می‌کنی!
پ.ن.2. پاراگراف اول از شعرهای ناصرعبداللهی عه. خدایش بیامرزدش!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">