شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

شروع پاییز

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۰۲ ب.ظ
نوشته شده در موضوعات مغزنوشته, دل‌نوشته,

پاییز آمد درمیان درختان لانه کرده کبوتر از تراوش باران می‌گریزد
خورشید از غم با تمام غرورش پشت ابر سیاهی عاشقانه به گریه می‌نشیند
پاییز  رو با این شعر شروع کردم
به آینده که نگاه میکنم می‌بینم خیلی راه سختی پیش رو دارم و به گذشته که نگاه میکنم بی‌بینم خیلی راه سختی رو اومدم
چه در آینده و چه در گذشته یه چیزی نبوده که ...
رهپیمای قله‌ها هستم من راه خود در طوفان در کنار یاران می‌نوردم
باشد روزی برسد به جهان شعر هستی بر لب جان نهاده بر کف راه انسان‌ها را درنوردم
که مهم اینه که شعر هستی چی باشه که با تاکید میگه
شعر هستی بودن و کوشیدن رفتن و پیوستن از کژی بگسستن جان فدا کردن در راه حق است

نظرات (۱)

این نوشته نه از مغزه، نه از دل! :دی

از حلقومت هم فوتبال دیروز بدون من پایین نره! هوی، فاز چس ناله خودت که بیشتره اینجا :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">