شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

کاه

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ق.ظ
نوشته شده در موضوعات مغزنوشته,

وقتی به موفقیت و پیروزی‌ای تو زندگی می‌رسم اما اون خوشحال‌م نمی‌کنه، دلیلی که واسم وجود داره اینه که هدفی پشت اونا نیست. درسته که واسه رسیدن بهشون تلاش میکنم و وقت میذارم و فلان و فلان، اما یه اتفاق پوچ‌ن. یه تلاش و موفقیت و شکستی که پشت‌ش هدفی نیست. انگیزه‌ای نیست جز گذر زمان و فرار از بیکاری و فکر و خیال و امید احمقانه‌ای واسه بهتر شدن اوضاع. و شاید یه اتفاق بدتر و ترسناک‌تر، روتین. این جور زندگی کردنه که توش هیچی مهم نیست. صرفا همین که این نیز میگذرد کافیست. حالا که به چنین پوچی‌ای رسیدم، گاهی فکر میکنم روزهای گذشته که کار ساده‌تر و آسون‌تر رو انتخاب می‌کردم. شاید خودم رو گول میزدم که اینکار از این جهات با هدفی که تو سرت داری می‌خونه. اما کدوم هدف کدوم ایمان...

نظرات (۱)

نمیدونم این فقط یه مطلبه یا واقعیت زندگی و باورته اما من با این که در حد تو نیستم و زندگی و هوشم و .... با تو قابل مقایسه نیست اما دقیقا به همین نقطه پوچ زندگی رسیدم و واقعا دیگه خودمم نمیدونم چی از زندگی میخوام..

پاسخ:
واقعیته ... خود درگیریه
بال‌بال‌ زدن واسه معنی بخشیدن به زندگیمه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">