شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

۵۱ مطلب با موضوع «مغزنوشته» ثبت شده است

بعضی وقتا چیزایی توی فکرت داری که توی ذهنت خیلی بزرگ و پیچیده میاد
ولی وقتی این تفکرات رو به حرف تبدیل میکنی یا به نوشته
وقتی به زبون میاری یا به قلم
اون موقع می‌بینی که چقدر ساده و گاهی چقدر بچگونه بودن
وقتی یه سوالی می‌پرسی و جوابش رو همون موقع خودت می‌فهمی
وقتی فکر میکنی وقت‌ت رو خیلی به بطالت گذروندی یا خیلی مفید بودی
ولی هردو افکاری کاذب هستن
وقتی مشکلات‌ت اینقدر بزرگ به‌نظر میان که کمرت رو خم میکنن 

 

به نظرم میاد ابعاد توی ذهن آدم و توی واقعیت با هم فرق داره
اگه یه چیزی رو فقط لمس کنی اندازه‌ای که از اون توی ذهنت میسازی با اونچه هست فرق داره

  • ۰ نظر
  • ۰۹ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۱۸

هر کاری که بخوای تو زندگی‌ت انجام بدی هر کاری
میتونی دوجور انجامش بدی
با روحیه شیطانی یا با روحیه روحان
یاز نظر من تو این زمینه اعتدال وجود نداره
یا رومی رومی یا زنگی زنگی
به تعبیری : راه رفتن بین حق و باطل، میانه‌روی نیست

  • ۰ نظر
  • ۱۸ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۴۳

آنچه که ما در این دیار و فرهنگ امروزی‌مان کم داریم
اندکی احترام به حریم شخصی افراد است
البته خیلی بیشتر از اندکی

باید به افراد این حق رو بدیم که
یه دایره بکشن دور خودشون و به هیچ‌کسی اجازه ورود ندن
به هیچ‌کس
این دایره باشه برای خود خودشون
یه دایره دیگه هم بکشن و فقط به بعضیا اجازه ورود بدن

چرا باید به این دایره یواشکی سرک کشید؟ 
فضولی کرد
نگفتم کنجکاوی گفتم فضولی
به هر حال هرکسی چیزهایی برای مخفی نگاه داشتن دارد
شما ندارید؟

  • ۴ نظر
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۴۹

روزمرگی آفت دانشگاه است
وقتی میفتی توش
دراومدن ازش سخت میشه
نباید دچار روزمرگی شویم
یکی از راه‌های جلوگیری از این روزمرگی مرگ آور
به کار انداختن مغز است
این بحث‌های دوستانه که باعث میشه مغز بکار بیفته
یکی از خوبی‌های این بحث‌ها اینه که لازم نیست دیگران را قانع کنی
همین که با هم بحث میکینم کافی است
پیدا کردن یه جمعی برای یه همچنین بحث‌هایی سخته
من به بحث‌های دونفره هم راضی شده‌ام
وقتی هم که پیدا میشه حفظ کردنش سخته

  • ۰ نظر
  • ۱۸ فروردين ۹۲ ، ۱۸:۲۳

عقاید را با تکرار میتوان در ذهن افراد داخل کرد. از اعتقاد سخن میگویم یعنی آنچه حاضری برایش جان دهی ..... جان ! نه چیزهایی که فکر میکنیم به آن معتقدیم. حکومت ایران این را به خوبی فهمید. سیستم مدارس و رسانه‌ها گواه این موضوع است. درک این موضوع خیلی دشوار نیست کافی است به محتوای درسی دانش‌آموزان ابتدایی و راهنمایی نگاهی کوتاه بیندازیم.
آیا این بچه‌ها دانش می‌آموزند یا ....

به شعارهای امروز خودمون دقت کنید همین دم زدن از آزادی بیان و حقوق زن و مخالفت با حجاب اجباری و خیلی چیزهای دیگر.
حال در خلوت خود به عقاید خود بنگرید.
این شعارها و عقاید با هم سازگاری دارند ؟!

اگر تجربه قرار گرفتن در موقعیتی را داشته باشید که بتوانید درمورد این گونه مسائل عکس‌العمل خالصانه (!) نشان دهید،
آنچه در عمل انجام داده‌اید نشان‌دهنده عقاید شماست.  

یکی از راه‌های این تکرار، موسیقی و آهنگ است. از این منظر است که انتخاب موسیقی‌ای که به آن گوش می‌سپارید بسیار مهم میشود. پس از چندین ماه (یا سال) گوش دادن به آهنگ، به آرامی محتویات شعر آن در جان آدمی رسوخ میکند.
همانند آهنگران در زمان جنگ ... مرا شوق مرگ با صدای آهنگران

  • ۰ نظر
  • ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۰۵:۴۴

با فکر مرگ زندگی کردن خوبه
باعث میشه آدم حواس‌ش باشه داره چیکار میکنه
یه جورایی به کارای‌ی که انجام میدی جهت میده
حتی کارای کوچیک و جزیی
و این جهت، جهت خوبیه

اما برای مرگ زندگی کردن بده
هرکاری که آدم انجام میده برای اینه که به مرگ نزدیک‌ترش کنه
و شاید برای رسیدن به اون هرکاری کنه
بستگی به آدم‌ش داره

نیرویی که میتونه این برای مرگ زندگی کردن رو عوض کنه
انگیزه‌س
یک نیروی محرکه خوب
این نیرو میتونه روزها و شب ها و کارهای آدمو هدفدار بکنه
کارهای با انگیزه
با همین انگیزه‌س که آدما میتونن کارای خیلی سخت رو براحتی انجام بدن
به راحتی

جنس این انگیزه، از جنس عشقه
برای همه آدما از یه جنسه
ولی نوعش فرق میکنه
برای یکی عشق معنوی و عرفانی‌ه (حافظ)
برای یکی عشق نژادپرستی و کشورگشایی‌ه (هیتلر)
برای یکی عشق پول‌ه (...)
.....
یه مدل ساده‌ش عشق انسانی‌ه

  • ۰ نظر
  • ۰۵ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۴۷

به راحتی مردم رو قضاوت می‌کنیم
به آسونی یه لیوان آب خوردن
طرف رو در جایگاه مجرم قرار میدیم
بدون اینکه بدونیم اصلا چی شده
بدون اینکه یه لحظه حتی یه لحظه
خودمون رو جای طرف بذاریم

حتی بدون اینکه بخوایم بفهمیم این رفتارش چه معنی‌ای میده
هر معنایی که دوست داریم از رفتارش استنباط میکنیم
و بعدش چیزی رو که خودمون فهمیدیم رو قضاوت میکنیم
و یه درصد هم احتمال نمیدیم که شاید ما داریم اشتباه میکنیم
شاید منظور طرف اصلا اینی نبوده که ما فهمیدیم

بعد از اینکه در مورد افراد قضاوت کردیم
حکم هم صادر میکنیم ... اون هم چه حکمی !
بدون حتی یک کلمه توضیح به اصطلاح مجرم
به همین راحتی ...

 

و بعد از عدالت دم می‌زنیم
و متوقع هستیم که باید با ما عادلانه برخورد بشه
عادلانه !!!

طعنه نزنیم ...
به در نگیم که دیوار بشنوه
اگه قراره دیوار بشنوه خب به دیوار بگیم
مخاطب عام چیزی رو نگیم و فکر نکنیم که طرف خودش میفهمه دیگه
اگه میخوایم به مخاطب خاص بگیم چرا تو جمع میگیم
از این همه طعنه و زخم‌زبون خسته شدم
حرفی داریم رک بزنیم
رک ...

- چرا ما بیشتر از اینکه با هم حرف بزنیم با هم چت میکنیم
و بیشتر از اینکه توی دنیای واقعی به هم توجه کنیم توی دنیای مجازی این کار رو میکنیم؟

+ برای اینکه توی دنیای مجازی خود واقعی‌مون هستیم
آدماها رو توی اونجا بیشتر و بهتر میشه شناخت
درضمن خیلی از حرفا رو نمیشه رودررو گفت و بهتره اونا رو تو چت بگیم
یا مثلا وقتایی که حال آدم خوب نیست و درطول روز تظاهر به خوب بودن میکنه میتونه شب بیاد و توی دنیای مجازی حال اصلیش رو بروز بده
درواقع همه ما برای خودمون نقابی داریم که توی دنیای مجازی اون رو برمی‌داریم

- و این خیلی بده
و به نظر من تظاهر یه‌جور دروغ عملی ه !!!
درضمن اون حرفایی که رودررو زدن سخته اتفاقا همون حرفایی که باید رودررو زد

+ خب ! راه حل ؟!

- چون اشکال اینجوری شدن از خودمونه پس راه حلش هم دست خودمونه
فقط راه حلش رسوایی داره

+ ؟؟؟؟؟؟؟

- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
باید خودمون رو از این جماعت چت‌گر (!) و مجازی‌باز (!!) خارج کنیم
البته بعد از اینکه این کار رو کردیم میتونیم دیگران رو هم با خودمون همراه کنیم
اون‌موقع خودمون جماعت خواهیم بود

موضوعات که قدیمی میشه
آدم باهاشون کنار میاد
موضوعاتی که یه زمانی کلی به خاطرشون عذاب کشیدی
ولی این اتفاق یه جور پاک شدن یا کمرنگ شدن صورت مسئله است
و سوال اینجاست که آیا پاک کردن صورت مسئله خوبه؟
یا همیشه باید دنبال راه‌حل بود؟

 

اما این کمرنگ شدن هیچگاه به پاک شدن نمی‌انجامد !!!
یه جایی گوشه ذهن آدمی می‌مونه
و یه وقتی همه اون موضوع یادت میاد
و تو هیچگاه احساس نمی‌کنی اون موضوع قدیمی شده
انگار همین چند لحظه پیش اتفاق افتاده
و دقیقا به همون اندازه دردناکه
اتفاقی که می‌افته اینه که یه مدتی
کم یا زیاد
حال آدم دگرگون میشه و دوباره
اون موضوع برمی‌گرده همون گوشه‌ای از ذهنت که بوده
شاید برای دفعه بعد