- ۰ نظر
- ۱۳ تیر ۹۵ ، ۰۹:۰۲
گواردیولا رو میشه به دو بخش کسلکننده بارسا و هیجانآور بایرن تقسیم کرد. ابتدای فصل پیش که گواردیولا به بایرن اومد، تنهای چیزی که انتظارش رو میکشیدم همون بازی کسلکننده بارسایی بود که فقط تا زدن گل اول بازی قابل تحمل بود. بعد از اون باید وقت تلفکردنها، پاسهای عرضی بیهوده و برگشت به عقبها مضحک رو میدیدی. البته با یک تفاوت. نقاط ضعف بارسا رو برطرف کرده بود. حضور ژابیآلونسو اونجایی که بوسکتس بیلیاقت بازی میکرد و نویر در مقابل والدز. اما بایرن این فصل منو غافلگیر کرد. با تمام خصومتی که با گواردیولا و اون دویدن کنار زمین نیمهنهایی 2009ش دارم، نتونستم ذوقزدگیم رو از اونچه در بایرن میدیدم پنهان کنم. نویر در پست دفاع آخر، دفاع شناور سهنفره دونفرهای که موقع تبدیل حمله به دفاع فوقالعاده کنار هم قرار میگرفتن. بنعطیه، بواتنگ در وسط و آلابا که در حمله به خط هافبک اضافه میشد و در کنار آلونسو و لام یک خط هافبک سهتایی فوقالعاده رو میساختن. موقع حمله بواتنگ سمت چپ و بنعطیه سمت راست دفاع رو پوشش میدادن و نویر دفاع آخر بود. در خط حمله هم که جابهجاییهای مولر، لواندوفسکی، روبن و حتی گوتسه دیدنی بود. و طبیعتا با موج دوم و سوم حمله کمتر تیمی میتونه در برابر این تیم مقاومت کنه. یکی دیگه از خصوصیات این بایرن، تاکتیکپذیریشه و البته استفاده گواردیولا از این تنوع. اوج این تنوع رو تو بازیهایی میشد دید که بعد از جلو افتادن و تحت فشار قرار گرفتن، دفاع رو در گام اول به چهار نفره خطی و بعدش به دفاع پنجنفره تغییر میداد و نمیشد از حضور پررنگ کاپیتان لام توی این تنوع چشم پوشید. و ضد حملات برنامهریزیشده در این سیستم. این بایرن بسیار جذاب بازی میکنه. دیگه خبری از اون حفظ توپهای کسلکننده و بیمورد نیست. تنوع سیستمهای به کار گرفته شده تو یه بازی واقعا لذتبخشه. و شعور فوقالعاده بازیکنان ....
یک نمونه بینظیر از این تنوع رو تو بازی برگشت یکچهارمنهایی اروپا جلوی پورتو ارائه دادن. تو بازیای که با اینکه خیلی از بازیکنهای اصلی نبودن اما این نبوغ تاکتیکی بود که نتیجه داد. تو بازیای که اینقدر بایرن خوب بود که میشد از همه اشتباهات پورتو و مربیش چشم پوشید و حق پیروزی رو بهشون داد.
هلند 2008 رو شاید کسی یادش نمونده باشه. همون هلندی که مارکو فنباستن اسطورهای رو نیمکتش نشسته بود. اون هلند تو مرحله یکچهارم به روسیه باخت و حذف شد. روسیهی گاس هیدینگ. شاید هر تیمی با هر مربی دیگهای جلوی این هلند قرار گرفته بود، الان قهرمانی 2008 یورو رو به اسم فنباستن میشناختن. اون هلند قبل از ظهور بارسلونا گواردیولا، تیکیتاکا بازی میکرد. تیکیتاکای واقعی. نه نمونه تباهشده بارساییش. اون هلند تو مرحله گروهی، صدرنشین گروه مرگ شد. فرانسه و ایتالیا جلوش به معنای واقعی له شدن. هلند تو اون دوتا بازی فوقالعاده بود. بازی شناوری ارائه میداد که باورکردنی نبود. توی فیفا هم نمیشد اونجوری بازی کرد چه برسه به زمین چمن. پاسهای تکضرب، جابهجاییهای بینقص و برنامهریزیشده بازیکنها، پاسهای طولی،حرکت در عمق، حمله حمله حمله. خبری از حفظ توپ الکی و پاسهای عرضی و اتلاف وقت نبود. فقط باید اون دوتا بازی رو دید و لذت برد. از هوش مربیگری فنباستن لذت برد همونجوری که از دیدن بازیگریش لذت برده بودیم. اما بازی آخر جلوی رومانی. شاید اشتباه مارکو. صدرنشینی قطعی بود و تیم دوم هلند اومد تو زمین. حتی تیم دوم هم رومانی رو راحت برد. رومانیای که فرانسه رو اذیت کرده بود و ایتالیا رو ذله. تیم دوم هلند بازی رو برد اما تیم اول از شرایط مسابقه دور شد. هلند تو بازی با گاسهیدینگ، اون هلندی نبود که میباید. گاس بلایی که یک سال بعد سر بارسا آورد و همه دیدن رو، تو یورو جلو هلند تمرین کرده بود. بازی مقابل بارسای سال بعد در مقایسه با بازی مقابل این هلند هیچ بود. هلند حذف شد و هیچ اسمی هم شاید ازش برده نشه. اما من لذتی از اون هلند بردم که هنوز شیرینیش زیر دندونمه.