رو نیمکت نشسته بود. مثل همیشه. هیچوقت نمیومد کنار زمین وایسه. تیمش تو کورس قهرمانی بود اما این هفته داشت خیلی بد بازی میکرد. یک هیچ عقب بود. تغییر سیستم داد و بازی رو هجومی کرد. چیزی از بد بودن تیمش کم نشد. تو یه ضد حمله گل رو خورد. وقتی میخواست بازیکن رو صدا بزنه واسه تعویض دوم و سعی کنه اوضاع رو بهتر کنه یادش افتاد "وقتی اوضاع بده و هرچی تلاش میکنی بهترش کنی، بدتر و بدتر میشه، سعی کن هیچ کاری نکنی اوضاع همینجوری بمونه حداقل اینکه بدتر نمیشه." بازیکن دیگهای رو صدا زد. سیستم رو تدافعی کرد. سعیش رو کرد. بازی پنج هیچ تموم شد.