ناراحتیِ اتفاقی که خودت نتونستی رقم بزنی با ناراحتیِ اتفاقی که یکی دیگه نذاشته رخ بده فرق داره. فرقش مثل پنالتیای که خودت بزنی تو اوت یا دروازبان ازت بگیره. هرچند توپ گل نشده و شاید از بیرون گود به نظر بیاد که چه فرقی داره. اما تا وقتی پشت ضربه واینستادی، نمیتونی درک کنی که چه تفاوت بزرگی دارن. احساسات اولی در بدترین حالت از جنس حسرته. معمولا محرکه. دوباره بلندت میکنه که برو دوباره ترای کن این دفعه میشه. دومی بخش بزرگیش عصبانیته. عصبانیت از دروازبان حریف. هر چقدر هم که بخوای خودت رو مقصر بدونی که پنالتی رو بد زدم، این فکر که اگه دروازبان حریف خلاف جهت پریده بود الان توپت گل شده بود رو نمیتونی ساکت کنی. زخم دومی کاریتره. ویرانی داره. خیلی طول میکشه دوباره رو پاهات بلند شی. اولی هرچند بیست سال هم بگذره باز یادته، اما از پا نمیندازتت. روبرتو باجو خودشو نمیبخشه واسه اوت زدن پنالتی فینال جامجهانی ولی تهش با خودش طرفه نه با کسی که وقتی تو داری درد میکشی معلوم نیست داره با کی شراب پیروزی میخوره.