یه زمانی اسباببازیهای مُد روز، اسباببازیهای کوچیکی بودن که یه دسته برای کوک کردن داشت. به یه سمت که میپیچوندی کوک میشد و خوشحال و خرامان حرکت میکرد و به سمت مخالف که میپیچوندی یه صدای خاصی میداد. چندین دفعه اول که اینکارو میکردی اتفاقی نمیفتاد ولی وقتی اصرار میکردی به انجام و مکررا انجام میدادی، چرخدندههای ماشین کوکیت خرد میشد. اسباببازیت کار میکرد و میشد باهاش بازی کرد اما دیگه کوک نمیشد.
ماشین کوکیِ قلبت رو هم اگه چند دفعه با آدم اشتباهی میزان کنی، خراب میشه. کار میکنه. یعنی میشه جلو بقیه باهاش بازی کرد و به روی خودت نیاری خراب شده اما میدونی که دیگه کوک نمیشه. قلبی که چرخدندههاش یه زمانی کوک میشدن و به سرعت میچرخیدن حالا که شکستهن و دارن خاک میخورن، زمان واسشون کُند میگذره. یک ماه و نیم بعد از عید به اندازه دو فصل گذشته و یک ماه و نیم تا آخر خرداد اینقدر طولانی به نظر میاد که تاب آوردنش آسون به نظر نمیاد.
چون یه بار که ماشین کوکی خراب رو باز کردیم و کلی باهاش کلنجار رفتیم و چرخدندههای خراب رو عوض کردیم و ذوق دوباره کوک شدنش رو تجربه کردیم، یه امید خطرناکی داریم که قلبمون رو هم میتونیم دوباره کوک کنیم.
- ۹۵/۰۲/۱۷