مهمتر از یه شروع خوب یه پایان خوبه. مغز خیلی باید شروع خاصی رو ببینه که یادش بمونه، در غیر این مورد معمولا شروعها رو فراموش میکنه اما همیشه پایان اتفاقات رو یادشه. آدما از یه حدی که سنشون بالا میره شاید سال تولد اطرافیان رو فراموش کنن اما سال مرگشون رو یادشونه. شاید ندونن پسر جوونمرگشون کی به دنیا اومده ولی یادشونه کی فوت کرده. اصلا انگاری طبیعت آدما اینجوریه.
واسه فیلمنامهنویسی میگن اگه ندونید آخر قصهتون چجوری میخواد تموم شه نمیتونید داستان رو تموم کنید. هر چقدر هم شروع واضحی رو براش متصور باشید و خوب ادامهش بدید اما تموم نخواهد شد. ما هم اگه ندونیم داستان زندگیمون قراره چجوری و کجا تموم بشه نمیتونیم خوب تمومش کنیم. سنمون زیاد میشه و تو روزمرگی تموم میشیم. اینکه برنامههامون رو چجوری و کی شروع کنیم شاید خیلی اهمیت نداشته باشه دربرابر اینکه برنامهمون رو بچینیم واسه یه پایان واضح. وقتی بدونیم کجا قراره بریم راهش رو پیدا میکنیم. حتی اگه تو مسیرمون شکست بخوریم، میتونیم یه مسیر دیگه رو شروع کنیم. چون معلوم نکردیم چجوری شروع کنیم میتونیم کلی راه رو انتخاب کنیم اما هدف معلومه. به تعداد آدمهای دنیا راه هست واسه رسیدن به خدا.
- ۹۵/۰۱/۰۱
- مغزنوشته،