از وقتی قبول کنی که باختی، خیلی اوضاع تغییر میکنه، خیلی چیزا دیگه مهم نیست. دیگه مهم نیست چقدر پول درمیاری، دیگه مهم نیست چقدر ناراحتی چقدر درگیری و چقدرهای بسیار دیگر. دیگه چیزی مثل قبل ناراحتت نمیکنه انگار هیچچیزی مهم نیست. نسبت به همهچی بیتفاوتی. یه بیتفاوتی غریب که تا حالا تو خودت ندیده بودیش. دیگه چیزی مهم نیست. اگه خیلی سر پا بمونی، چندتا چیز بیشتر تو زندگیت نخواهد موند. یکیش اینکه با چند نفر باقیمونده زندگیت، تا وقتی از دستشون بدی، بهترین زمانها رو بگذرونی و کارهایی که دوستداری و باید رو باهاشون انجام بدی. تا اونجایی که اونا هم مثل عزیزان دل دیگهت برن تو لیست ادمایی که وقتی بهشون فکر میکنی یه لبخندی بیاد گوشه لبت و قلبت یه تیری بکشه و تلخی باختن رو بیشتر مزهمزه کنی. یکی دیگه انجام کارهاییه که مسیر الان زندگیت رو بخاطر اونا انتخاب کردی. هرچند دیگه الان واست مهم نیستن، دیگه موفق شدن توشون خوشحالت نمیکنه، دیگه فشار رسیدن بهش حس نمیشه. همه چی خیلی عادی و معمولی و بیاحساس پیش میره. تنها دلیل انجامشون اینه که حداقل به خودت و تصمیمت احترام گذاشته باشی. شاید هم ته موندههای امیدت واسه درست شدن اوضاع باعث میشه اونا رو انجام بدی. تو زندگی بعد از فهمیدن باختن، دیگه تلاشی واسه دوستی جدید نیست، تلاشی واسه بهتر کردن اوضاع نیست، تلاشی واسه فیکس کردن خرابیهای گذشته نیست. هیچ انگیزهای واسه این تلاشها نیست. خندههات مهم نیست. سیگار دود کردنهات مهم نیست. از دستدادنها و بیشتر شدن بار شکستهات مهم نیست. اوضاع خیلی تغییر میکنه. و زمزمه هر لحظهت و تیکهکلام روزانهت میشه اینکه we're losers ...
And things get worse and worse ...
- ۹۴/۰۶/۱۳
- احساس،