سوار خواهد آمد. سرائی رفت و رو کن | کلوچه بر سبد نه، شراب در سبو کن | |
ز شستشوی باران، صفای گل فزونتر | ز شستشوی باران، صفای گل فزونتر | |
جلیقۀ زری را ز جامهدان در آور | گرش رسیده زخمی، به چیرگی رفو کن | |
ز پول زر به گردن ببند طوقی اما | به سیم تو نیارزد، قیاس با گلو کن | |
به هفت رنگ شایان، یکی پری بیارای | ز چارقد نمایان، دو زلف از دو سو کن | |
ز گوشه خموشی، سهتار کهنه بر کش | سرودی از جوانی، به پرده جستجو کن | |
چه بود آن ترانه؟ بلی، به یادم آمد | ترانۀ «ز دستم گلی بگیر و بو کن» | |
سکوت سهمگین را از این سرا بتاران | بخوان، برقص، آری، بخند و های و هو کن | |
سوار چون در آید در آستان خانه | گلی بچین و با دل نثار پای او کن | |
سوار در سرایت شبی به روز آرد | دهت به هرچه فرمان، سر از ادب فرو کن | |
سحر که حکم قاضی رود به سنگسارت | نماز عاشقی را به خون دل وضو کن |
(سیمین بهبهانی)
(داریوش)
- ۹۳/۱۰/۲۸