شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

مبداء

شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۰۲ ق.ظ
نوشته شده در موضوعات دل‌نوشته,
پدرمادرها وقتی بچه‌شون به دنیا میاد تا یه زمانی، سن بچه‌شون رو به ماه و روز حساب میکنن. مثلا هر وقت از عمو می‌پرسم علیرضا چند وقتشه اینجوری جواب میده که ۱۵ماه و ۲روز ... 
بچه‌ها که یه کم بزرگتر میشن، سن‌شون با ماه واسه پدرمادرها حساب میشه. ۲سال و ۳ماه. بیشتر که میگذره با نیم‌ماه می‌شمرن ۶سال و نیم. و همینطور که از مبدا زمانی تولد بچه‌ها میگذره، سن‌شون در خاطر پدرمادرهاشون با دقت کمتری شمارش میشه. سال و دهه و شاید هم از یه جایی به بعد پدرمادرها یادشون نیاد که چقدر از تولد بچه‌شون گذشته.
داستان شمارش همون داستان مبدا زمانی عه که بهاره گفته بود. برای من که دیگه تاریخ و روزها معنی‌ای نداره که یادم بمونه، برای من که ماه‌هاست تاریخ و روز هفته رو گم کردم، برای این من فقط فاصله از مبدا زمانی‌هاس که معنی داره. یکسال پیش چنین شبی چنین ساعتی معنی داره. تکرار حال و احوالم معنی داره. این معنی داره که وقتی هوا اینجوری بود حالم چطور بود، این معنی داره که فلان‌جا و فلان‌زمان با کی و چجوری بودم، این معنی داره که فلان آهنگ رو کی و با کی و تو چه حالی شنیدم. 
داستان زمان توی زندگی این ماه‌ها و سال‌های من، داستان بازی با خاطرات نیست، داستان باز کردن در جعبه یادگاری‌ها و غرق شدن توشون نیست، داستان فراموش کردن برای راحت‌تر بودن نیست. داستان این ایام، داستان زندگی کردن با همه این‌هاست نه در کنارشون. تو این داستان هوار شدن خاطرات معنی نداره و مرور خاطرات بی‌معنی عه. اتفاقات گذشته همراهن. زمان‌ها و مکان‌ها و احوال و ترانه‌ها به اتفاقات گذشته گره خوردن. گره کور.

نظرات (۱)

خیلی خوب بود
مرسی
پاسخ:
قابلی نداشت
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">