شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

بلندپروازی

يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۲ ق.ظ
نوشته شده در موضوعات مغزنوشته, منش,
یه جای بلندی میخوایم برسیم که دستمون نمی‌رسه. هیچ‌جوره هم دستمون نمی‌رسه. بعد الکی خودمون رو مشغول کردیم به تجسم رسیدن به اونجا. به تلاش الکی واسه پریدن. مشغول ساختن جامپر بی‌نتیجه. هر چند وقت یه بار هم یکی میاد از اون بلندی واسمون صحبت میکنه و ما رو جو میگیره که میتونیم برسیم. صحبت‌هایی که حال‌ش خوبه. گوش دادن بهشون خوبه. انگیزه و انرژی‌ای که میارن خوبه. اینقدر خوب که بعضی وقتا دلم واسه‌شون تنگ میشه. واسه حال و هواشون. بعضی وقتا واسه هر روز نبودن‌شون حسرت می‌خورم. بعضی وقتا دلم میخواد همیشه دوروبر اینجور آدما باشم. آدمایی با دید کلان و انرژی و انگیزه و ویژن. اما اینا به این فکر میکنن که شاید اندازه‌ش نیستیم؟! شاید هم فکر میکنن به هر چیز بزرگی میشه رسید. کی درست فکر میکنه؟!
شاید موقع شروع یه کاری باید به ادما گفت که اندازه‌شون نیست. بهشون گفت دست‌شون نمی‌رسه. شاید وقتی میخوان کنکور بدن، باید بهشون بگی زیر صد نمیشن. بگی اندازه‌شون چقدره. اگه همون اول، امید رو ازشون بگیری چی میشه؟! اگه همون اول، با واقعیت روبه‌رو شن چی میشه؟! این سرخوردگی آخرش بهتره یا ناامیدی اول‌ش؟! شاید هم جهل و تلاش همیشگی برای رسیدن و نرسیدن.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">