بعضی تلخبودنها هست که تو ذوق میزنه. تمام دنیای آدم رو تلخ میکنه. وقتی اتفاق میفته، آدم به هر دری میزنه که اونو از بین ببره. هیچکسی نیست که از این تلخی به خوشی یاد کنه یا طالبش باشه. جنس این تلخیها از جنس تلخی بادوم عه. شاید خیلیش به این خاطر باشه که توقع چنین تلخیای رو نداری. منتظر یه مزه دیگه هستی و یه دفعه با اون روبهرو میشی. اما بعضی تلخبودنها جنس تلخی قهوهس. حتی گاهی خودت یه فنجون کوچیکش رو دم میکنی. بدون شیر و شکر. میشینی و فکر میکنی و به تلخیش تن میدی. توی منوی زندگی قهوههای مختلفی میتونی سفارش بدی: فرانسه، ترک، ... شیر و شکرش هم بعضی وقتا دست خودته. میشه پیدا کرد آدمی که از این تلخی لذت میبره. میشه شد آدمی که از این تلخی لذت میبره.
توی یه برههای که خیلی تلخی زندگی زیاد به چشم میومد:
[یک] زمستان
[دو] دارت
[سه] کاه
[چهار] خواهش
[پنج] تقصیر
- ۹۴/۰۱/۲۷