شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

شاید دردی دوا شود

هم از دل خواهم نوشت هم از عقل

طعنه نزنیم ...
به در نگیم که دیوار بشنوه
اگه قراره دیوار بشنوه خب به دیوار بگیم
مخاطب عام چیزی رو نگیم و فکر نکنیم که طرف خودش میفهمه دیگه
اگه میخوایم به مخاطب خاص بگیم چرا تو جمع میگیم
از این همه طعنه و زخم‌زبون خسته شدم
حرفی داریم رک بزنیم
رک ...

- چرا ما بیشتر از اینکه با هم حرف بزنیم با هم چت میکنیم
و بیشتر از اینکه توی دنیای واقعی به هم توجه کنیم توی دنیای مجازی این کار رو میکنیم؟

+ برای اینکه توی دنیای مجازی خود واقعی‌مون هستیم
آدماها رو توی اونجا بیشتر و بهتر میشه شناخت
درضمن خیلی از حرفا رو نمیشه رودررو گفت و بهتره اونا رو تو چت بگیم
یا مثلا وقتایی که حال آدم خوب نیست و درطول روز تظاهر به خوب بودن میکنه میتونه شب بیاد و توی دنیای مجازی حال اصلیش رو بروز بده
درواقع همه ما برای خودمون نقابی داریم که توی دنیای مجازی اون رو برمی‌داریم

- و این خیلی بده
و به نظر من تظاهر یه‌جور دروغ عملی ه !!!
درضمن اون حرفایی که رودررو زدن سخته اتفاقا همون حرفایی که باید رودررو زد

+ خب ! راه حل ؟!

- چون اشکال اینجوری شدن از خودمونه پس راه حلش هم دست خودمونه
فقط راه حلش رسوایی داره

+ ؟؟؟؟؟؟؟

- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو
باید خودمون رو از این جماعت چت‌گر (!) و مجازی‌باز (!!) خارج کنیم
البته بعد از اینکه این کار رو کردیم میتونیم دیگران رو هم با خودمون همراه کنیم
اون‌موقع خودمون جماعت خواهیم بود

موضوعات که قدیمی میشه
آدم باهاشون کنار میاد
موضوعاتی که یه زمانی کلی به خاطرشون عذاب کشیدی
ولی این اتفاق یه جور پاک شدن یا کمرنگ شدن صورت مسئله است
و سوال اینجاست که آیا پاک کردن صورت مسئله خوبه؟
یا همیشه باید دنبال راه‌حل بود؟

 

اما این کمرنگ شدن هیچگاه به پاک شدن نمی‌انجامد !!!
یه جایی گوشه ذهن آدمی می‌مونه
و یه وقتی همه اون موضوع یادت میاد
و تو هیچگاه احساس نمی‌کنی اون موضوع قدیمی شده
انگار همین چند لحظه پیش اتفاق افتاده
و دقیقا به همون اندازه دردناکه
اتفاقی که می‌افته اینه که یه مدتی
کم یا زیاد
حال آدم دگرگون میشه و دوباره
اون موضوع برمی‌گرده همون گوشه‌ای از ذهنت که بوده
شاید برای دفعه بعد

شب سیه گذر کند / غم از وطن سفر کند / دوباره میخندیم
دوباره میخندیم / و باز با هم هستیم / همه یک تن هستیم

 

تقویم کهنه روی میز / هر برگ آنرا پاره کن / میان شعله‌ها بریز
باید قلم گرفت بدست / تقویم تازه‌ای نوشت / باید که تن نداد و رفت
بجستجوی سرنوشت / تاریخ ما حضور ما / در دست تو در دست من است
تا کی به فکر معجزه / در انتظار حادثه / سوار سرنوشت تویی

 

چه رابطه جالبی بین این دو تا آهنگ هست
تقویم داریوش و سرنوشت گلشیفته
هردو رهنما
آنچه واقعا نیاز به آن داریم
همه ما
ابتدا باید از خودمان شروع کنیم

 

باید جهان را تازه دید / باید رفت و به فرداها رسید / برای یک آغاز نو نباید انتظار کشید

 

والبته ارتباط این‌ها با فیلم چیزهایی هست که نمی‌دانی
...